تک و تنهاییو با پای پیاده....متاسفم برات ای دل ساده!

ساخت وبلاگ

امکانات وب

الان ساعت1:07شبه و من فک کردم که باید همین الان بنویسم

میدونی 

چهارشنبه هفته پیش که دوستای خوابگاهیم بهم گفتن دقیقن و برای اولین بار توی زندگیم بطور کامل احساس کردم که یه الاغ به تموم معنام..

اینکه تموم یه سال اول دانشگاهو عاشقش بودم و با تک تک سلولام دوستش داشتم

اینکه سرش چقدر حرص خوردم که با بقیه دخترا چقدر صمیمیه

اینکه چقدر منتظر بودم که بیاد جلو

اینکه چقدر توی ذهنم خودمو با اون تصور کردم

اینکه همه حرکاتشوتعبیر کردم به علاقه

اینکه هر پروفایلی ،تاکید میکنم،هر پروفایلی گذاشتم حتی بعد رفتنش برای اون بودش

اینکه آینده این رشته لعنتیو با اون میدیدم

اینکه بعد رفتنش مردم 

اینکه براش ماه ها رو میشمردم

اینکه وبلاگ زدم فقط و فقط برای اون بود

اینکه شدم "سورمه" اینکه اون شد "سیگما"

 

 

 

 

اینکه روزیکه توی اینستا ریکوعست داد بهم،بهترین روز زندگیم بود

اینکه تابستون 94فقط گریه کردم

اینکه عین این سه سالو فقط به اون فک کردم

اینکه بیشتر آهنگایی که گوش کردم به یاد اون بوده

اینکه تموم اکنتای دیلیت شدم،بخاطر اون بوده

اینکه همین دو ماه پیش مث این دخترای بدبخت فک مبکردم بخاطر من برگشته

اینکه برای دوم حالم بد شد

اینکه فقط یک هفته گریه میکردم

اینکه چقدر روش انرژی گذاشتم

اینکه الان خستم

اینکه سر خورده شدم

ودر یک کلام اینکه عاشقش بودم همه توهم بوده ،داره منو دق میده

چرا؟

چون توی تموم این مدت،تموم این مدت،که من مثل دخترای بدبخت دبیرستانی که عاشق بازیگرا و مجریا میشن،عاشقش بودم........با یکی دیگه از دخترای کلاسمون دوست بوده اونم یه دختر فوق العاده معمولی،،

چرا من اینقدر خر بودم

حتی دفعه دومم که اومده بود برای تولد همین دختره اومده بود

حتی دوباریم که مشهد رفته بود،رفته بود اونو ببینه

و من نفهمیده بودم

چیزی که.منو عذاب میده خریت خودمه

اون روز سره کلاس پریو همش داشتم به این فک میکردم که 22سالمه و هیشکی منو دوست نداشته...هیشکی نیومده بهم بگه دوستت دارم

میخوام وانمود کنم به بی تفاوتی و اینجور چیزا

ولی واقعن آدم حس یه آشغال گنده بهش دست میده 

هر دختری دوست داره دوست داشته بشه

و این چیزیه که من هرگز تجربه نکردم

همیشه شاهد این بودم که به بقیه دخترا توجه شده و منم نطاره گر بودم

همیشه توهم میزدم که شاید فلانی از من خوشس میاد و بعد کلن فاتحه خونده شده به هیکلم

میدونی

از خودمم بدم میاد وقتایی که اینقدر حقیر میشم که اینچنین مساعلی برام دغدغه شده ولی خب ممکنه برای هرکی پیش بیاد

من بخودم میگم حتمن زشتم یا واقعن دلنشین نیستم

آخ که وقتی این حسا مییاد سراغم چه احساس گهی دارم

همیشه وقتی انتظارچیزیو بکشی اون چیز به بدترین شکل ممکن پرت میشه توی صورتت

من همیشه منتظر یه دوست داشته شدن بودم

که انگار هیچوقت نمیخاد اتفاق بیفته

هیچ کس

هیچکس توی این دنیا به منفوری من وجود نداره!

در هرصورت دیگه اون وجود نداره

باید قبول کنم برای هیچکس مهم نیستم واقعن

و اینکه دیگه به کسی فکر نکنم

چون به هر کی از نظر عاطفی فکر کردم مستقیم جلوی چشمام رفت با یکی دیگه

اونقدر ضربه خوردم که انرژی ندارم

امشب من ضعیف ترین آدم توی دنیام

وقتی آدم بره توی رابطه بعد بیاد بیرون خیلی بهتر ازینکه که اینجوری بشه

اونجوری حداقل دلت خوشه

اینجوری فقط خودتو یه مالیخولیایی متوهم پیدا میکنه که نارسیسم داره و فک میکنه همه دوستش دارن

از خودت متنفر میشی تا سرحد تهوع

از خوده حقیرت که تا این حد خودتو کوچیک کردی

خیلی بده

خیلی...!

نمیخام دیگه تجربه اش کنم

باید قوی شم

باید...!

سکوت بین حرف هایم.....
ما را در سایت سکوت بین حرف هایم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsoorme731 بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 2:42